مامانگله با بچهش قایم شدهبودن تو رول دستمالکاغذی. آخه میترسیدن. آخه. آخه سمور اومدهبود یواشکی و خون یکی از جوجهها رو تا ته خوردهبود. مامانگله میترسید سمور بیاد با اون دندوناش و بچهش رو بخوره!
ادامه مطلبمامانگله با بچهش قایم شدهبودن تو رول دستمالکاغذی. آخه میترسیدن. آخه. آخه سمور اومدهبود یواشکی و خون یکی از جوجهها رو تا ته خوردهبود. مامانگله میترسید سمور بیاد با اون دندوناش و بچهش رو بخوره!
ادامه مطلب
درباره این سایت